ما که رفتیم خدمت
بالاخره این هم شتری که دم خونهی اکثر پسرها میخوابه و امروز هم مسیرش خورده دم خونهی ما و اومده ما رو بلند کنه با خودش ببره خدمت مقدس سربازی. از خیلی ها شنیدم که این دوران یکی از شیرین ترین دورانهای زندگی پسرها ست و شیرینی هاش بیشتر از تلخی هاش خواهد بود و خلاصه خیلی خوش میگذره اما باز هم کلی استرس دارم بالاخره ۲ ماه زندگی با ۱۰۰ تا کچل که هر کدوم از یه شهری اومدن و هر کدوم روحیات و فرهنگ های مختلفی دارند تجربهی جدیدی هست و باید باهاش کنار بیام.
توی این چند وقته قبل از اعزام هم از تجربیات کلی سرباز قدیمی و جدید استفاده کردم و هر کدوم یه چیزی گفتند. اما چیزی که همشون مشترکا بهش اشاره داشتند این بود که دوران خیلی خوبی هست و خیلی زود میگذره.
شانس ما هم خدمتمون افتاده توی زمستون و برف و سرما و اینا و دوباره شانس ما این چند روزه قبل از اعزام هم سرما خوردم خفن٬ هر کاری هم میکنم خوب بشو نیستم. خلاصه فردا یعنی ۸۹/۱۰/۱ اعزام میشم برای دورهی آموزشی خدمت مقدس سربازی و ۲ ماه در خدمتتون نیستم «خداحافظ».
Comments