پی سی دیزاین | درباره تکنولوژی و اینترنت بیشتر بدانیم

به پایان آمد این دفتر(سربازی)٬ حکایت همچنان باقی است!

21 06 2012

زمستان ۸۹ بود که خدمت سربازی من شروع شد درست از ۸۹/۱۰/۱ که رفتم آموزشی و بعد از آموزشی هم وارد یگان خدمتی ام شدم و اولین مطلبم رو در روزهای ابتدایی خدمت درباره‌ی سربازی نوشتم! که با استقبال خوبی هم روبرو شد و دوستانی که می‌خواستند بروند سربازی یا دوستانی که در حال خدمت بودند اونجا با هم تبادل نظر می‌کردند. اما امروز بعد از ۱۸ ماه خدمت دوران سربازی من تموم شد و می‌خواستم بدونید که دیدگاه من نسبت به اون روزهای ابتدایی خدمت خیلی تغییر کرده! و وظیفه خودم می‌دونستم دیدگاه یه فردی که ۱۸ ماه خدمت کرده و ۱۸ ماه تجربه کسب کرده رو برای برادرانم که می‌خواهند به سربازی بروند و احتمالا این اطلاعات براشون خیلی مهم هست٬ اینجا بنویسم.

آموزشی

دوره‌ی تقریبا دو ماهه ای هست که احتمالا برای شما خاطره انگیز ترین دوران سربازی باشه اما سختی های خودش رو هم داره مخصوصا اون دو هفته‌ی اولش ممکنه برای بعضی ها خارج از تصور سخت باشه اما این هم بستگی به خود فرد داره در کل سعی کنید که زیادی سخت نگیرید و بار و بندیل اضافی هم نبندید که اونجا همه چی بهتون میدن.

sarbazi

یگان

در ابتدای ورود مهمترین و سرنوشت ساز ترین مرحله مربوط به تقسیم شما هست که کجا تقسیم می‌شوید و کارتان چه هست؟ و در مرحله اول اینکه آیا شهر خودتون تقسیم شدید یا خوابگاهی هستید؟ و در مرحله بعد هم اینکه کدوم قسمت قرار هست خدمت کنید؟

سخت ترین کارها فکر می‌‌کنم مربوط به بچه‌های شیفتی هست و از بین اونها بچه هایی که به صورت ۲۴-۲۴ پست میدن مخصوصا پست برجک. اما اون هایی هم که اداری و به اصطلاح روز برگ میشن اولا که خوش شانس بودند و ثانیا اون ها هم حالا بستگی به یگان شون داره که باید چند شب یک بار پست بدهند.

جدیدی و پایه بازی

اما بعد از این که تقسیم شدید حالا هر قسمتی افتاده باشید فرقی نمیکنه اما معمولا سربازهای دیگه ای هم اونجا هستند که زودتر از شما اومدند خدمت و به قولی پایه شون از شما بالاتر هست و اونجا از شما ارشدتر هستند و معمولا اینطور هست که باید به حرفشون گوش کنید و چاره ای هم ندارید اگر دنبال دردسر نیستید و نمی‌خواهید اول خدمتی تابلو بشید بهتون توصیه میکنم این کار رو بکنید و اوایل خدمت از این نظر شاید براتون سخت باشه و شاید تا یکی دو ماه اول یگان و حداقل تا زمانی که یکی جدیدتر از شما بیاد به همین منوال براتون بگذره. در هر صورت توجه داشته باشید که اون سربازها هم روزی جدید بودند و شما هم روزی پایه خواهید شد پس این قضیه رو زیاد برای خودتون بزرگش نکنید که چیز خاصی نیست.

صبر و تحمل

اینکه میگن هرکی میره سربازی مرد میشه یه جورایی درست هست چون توی این دوران هر روز ممکنه یه اتفاقی بیافته یا شما خطایی انجام بدید که جریمه بشید و تحمل کردنش براتون سخت باشه اما تحمل کنید و مطمئن باشید که هر لحظه ای که گذشته دیگه هیچ اهمیتی براتون نخواهد داشت و شاید حتی برای همیشه فراموشش کنید و به قول ما سربازا: «چون می‌گذرد غمی نیست»

تحصیلات

درباره تحصیلات فقط همین رو بگم که تا جایی که می‌تونید تحصیلاتتون رو ادامه بدید بعد به فکر سربازی بیافتید. قاعدتا هر چی مدرکتون بالاتر٬ درجه تون هم بالاتر و امکان این که جای بهتر و کار بهتری داشته باشید خیلی بیشتر هست البته استثنا هایی هم وجود داره.

پست

یکی از الطاف الهی که نصیب اکثر سربازها در دوران خدمت میشه «پست» هست که الحق و الانصاف پوست میکنه :دی و نمک خودش رو داره ولی زیادیش هم خوب نیست! این لطف هر چند وقت یک بار نصیب من هم می‌شد و جاتون خالی چه پست هایی رو برجک دادم٬ درجه ام گروهبان بود ولی نامردا می‌فرستادنمون بالای برجک بالاتر از درجه ما رو هم می‌فرستادند برجک نامردا! برجک هم تا نری بالاش نمی‌تونی بفهمیش!

برجک نوشته

گفتم برجک یاد یه سری دو بیتی و جملات قصار و این چیزها افتادم که بچه‌ها رو در و دیوار برجک یادگاری نوشته بودند که جالبه گفتم براتون بنویسم با حال و هوای برجک آشنا بشید:

روزگارم بر خلاف آرزوهایم گذشت!

من در این سن جوانی جهان سیر شدم / صورتم گرچه جوان است ولی پیر شدم

بنازم غیرت غم را٬ دمی نگذاشت تنهایم

کاش می‌شد سرنوشت٬ از  سر نوشت!

بنویس با چشمای خیس که غربت جای انتظار نیست

دریای غم ساحل ندارد٬ … گشاد پارو بزن!

بیدار باش که به … نری :دی

خاطرات

چشم به هم بزارید این دوران تموم شده (فقط یه کم چشمتون اذیت میشه :دی) و از اون براتون یه سری خاطرات تلخ و شیرین به یادگار می‌مونه و یه سری رفیق که با هم این دوران رو پشت سر گذاشتید و وقتی به یه روزی مثل روز من نوعی بعد از ۱۸ ماه خدمت می‌رسید دلتون میگیره! دلتنگ اون لحظه هایی میشید که فقط باید سرباز باشید تا براتون اتفاق بیافته!

کلام آخر

مخلص کلام هم این که سربازی آش کشک خاله ته بخوری پاته نخوری پاته پس ازش نترسید و هر موقع نوبتتون شد مثل یک مرد برید دفترچه رو بگیرید و یا علی. اونهایی هم که معافیت و کسر خدمت دارند هم که دارند دیگه خوش به حالشون ولی اون ۱۸ ماه خدمتی ها یه نمک دیگه ای دارند :)

خاطره بنویسید

24 02 2008

دیروز همینجوری داشتم برای خودم فکر می‌کردم که مثلا فردایی که سن بالا شدیم این روزهای تلخ و شیرین یادمون هست یا نه؟ احتمال قوی نه مگر این که یه سری مستندات داشته باشم یا همون خاطرات که روی کاغذ آورده باشیم ولی آیا حسش هست بشینی مثل این …. (هر چی خواستید بزارید) خاطره بنویسی و دفترچه خاطرات برای خودت درست کنی؟ نه بابا عمرا تو کتم نمیره تازه اگرم بره شاید یه چیزایی بنویسی که نخوام کسی بدونه؟! بعد دفتررو یکی یواشکی بخونه چی؟ :دی ولی دلم می‌خواست حتما یه چیزایی از زندگی روز مره ام رو بنویسم تا شاید پس فردا که گنده شدم و گذشتم و یادم رفت با نگاه کردن به اینا بفهمم چی بودم و کجا بودم؟ و یاد خاطرات خوب بد گذشته کنم تا شاید در مواقع ضروری مقادیری آروم بشم و کلا داشتن خاطرات چیزه خوبیه.

پس تصمیم گرفتم برای خودم یه دفترچه خاطرات الکترونیکی راه بندازم :دی که دیگه مشکل رو کاغذ نوشتن و دفترچه خاطرات و این چیزها رو نداشته باشم پس اومدم یه وردپرس به صورت لوکال روی کامپیوتر نصب کردم و پست اول رو زدم چه حس غریب و عجیب و باحالی بود. گفتم اینجا هم بگم شاید دوستان دیگری هم دلشون بخواد از این کارها بکنند ;)

ذکر چهار مورد کافیست

19 12 2007

سر کلاس نشستی٬ منتظر استادی تا بیاد درس و شروع کنه و کلی هم بخندی چون استادش از اون استاد باحالاست؛ که یه دفعه استاد وارد کلاس می‌شه و تو هم نیشت باز می‌شه ولی ناگهان متوجه یه تغییری تو بدنه‌ی استاد میشی٬ یه سری برگه که خیلی هم شبیه اوراق امتحانی تو دست استاده. وای! نکنه می‌خواهد امتحان بگیره؟؟!! ناگهان یکی از در کلاس میاد تو با یه کیسه ساندیس (:دی) حالا نیش همه باز میشه که یعنی امروز ساندیس رو افتادیم تو همین گیرودار استاد میگه امتحان نیم ترم (:o) داریم و اوراق امتحانی تقسیم میشه٬ هیچکی حرفی برای گفتن نداره! حالا برگه سوال و گرفتی داری به این فکر میکنی که تا حالا حتی اسم این سوال ها هم به گوشت نخورده و داری سوال بعدی رو میخونی که میبینی آخرش با یه لحن خاصی نوشته “ذکر چهار مورد کافیست” ….